روز های آخر سال ما...
اینم مایه تو...(اینم مال تو)
حال من وشهی جونم خیلی بهتر شده
ممنون از دوستان عزیزی که که که ...
تنهامون نذاشتن ...
وممنون از خدا جون
در ادامه حرف های شیر کوچولو
کارهای بانمک این چند روزش رو گذاشتم
و چند تا عکس مهم دیگه...
اگه دوست داشتین ... ببینید...
به روایت شهراد شیر کوچولو:
وقتی ما شل وپل شدیم کلی ظرف مونده بود
توی آشخسونه (آشپز خونه)
خوب بابا مهلبونه همه لو شوشت
مامان گفت چون سالی یه بار ظرف میشوری
عکست رو بین المللی میکنم
بابام هم خندید ...
اولین چیزی که به ماهی جونام گفتم:
شما با من حف(حرف) نمیزنین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا بامن حف نمی زنینین؟
شما رو فقط داشته باشین
خوب شاید گسنه (گرسنه) هستن
اینم چند تا سبزه عدس ... بخولین...
ای بابا دالن خفه میشن
کمک ... مامان ... ماهی علف نمی خوله....
این ماهیه لو کشیدم(کشتم)
{شهراد خیلی ناراحت شد از اینکه یکی از ماهی هاش مرد}
آقا جونمو خیلی دوست دالم
خوب حالا که خوابش کردم ...جیم...
آخ جون وسایل آرایش.... یه کم بزنم ...
چقد خوشگل شدم... مامان که نیست...
آها... خوب تموم شد...
شلوارم رو میخوام بپوشم ...
اما نمی دونم چرا تو دستم نمیره
{شهرادشلوارش رو مثل آستین بلوز به زور داشت تو دستش میکرد }
اینم باتل...(آتل) ... ببین چقد خوشگل شده....
اینجا هم هنرمند شدم
و تخ مخ (تخم مرغ) رنگ کردم
وقتی پام باتل (آتل) هست
پس اون پاپوش رو توی دستم میزالم
اینم ...
یادش بخیر ...
دوست دالم شیشه شیلم رو دیگه