از فروردین پارسال تا امسال
یه سال گذشت
من بزرگ تر شدم
اما ...
هی یادش بخیر... دو
دو ....می خوردم (پستونک جونم دلم برات تنگ شده)
علاقم به تفنگ صد برار شده
همه ی مهمونی ها باید یکشو با خودم ببرم
اینجا رفتم مهمونی
به عروسک بچه گی های خاله سودابه گیر دادم
به زور می گفتم : بوخل بوخل دیگه
نمی خوره بابا جااااان (ای بابا و بابا جان تکیه کلام امسالمه)
راستی
هنوزم خوراکی مورد علاقم شی ککه
(شیر- شیرکاکائو- کیک عروسکی)
من لب به چیپس و پفک و چیزهای خشک
که از گلو سخت پایین میره نمی زنم
آفرین به خودم
کلا پدر عروسکه رو در آوردم
وقتی یه بار لباساشو در آوردم و تنش کردم
بش خوراکی دادم
باش رقصیدم
و...
دیگه خیالم راحت شد
و یه عکس یادگاری باش انداختم و رفتم سراغ ...
مامانی:
شهراد مواظب دوربین باش
آخ آخ آخ ....
دیگه دوربین ندارم ازت عکس بندازم
بهله دیگه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی