شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

رایین ... اژدها کوچویو...

  این پسمله... رایین جونمه... مامان فریباش دوست جونی مامانیه نمکی... جوجوکی... اژدها کوچویو... سالار...وکلی چی های خوب دیگه   یه مطلب خوندنی تو وب رایین ...پور ایران زمین .... بوده که مامانی گذاشته البته کپیه .     امروز یه وبی رو می خوندم که مال یه خانومی بود.. این خانم به تازگی نوزاد 3 ماهشو سقط کرده بود.. اصلا اوضاع روحی خوبی نداشت و حالا تو وبلاگی که باز کرده بود برای نوزادش، داشت خاطرات از دست دادنشو می نوشت... خود مسأله به خودی خود ناراحت کننده س؛ کسایی که چنین تجربه ای رو داشتن یا بین نزدیکاشون اتفاق افتاده می دونن که حتی از دست دادن یه نوزاد چند ماهه ی هنوز به دنیا نیومده ...
21 اسفند 1390

دین .... دین... گیتال میزنم

دین... دین.... دین.... دین....(دینگ) عاشق گیتال (گیتار) مامان زهرا هستم بعد از جعبه آرزو  الان ... دیگه دوست دارم فقط ... دین دین کنم همراه با زدن  هم میخونم کلا شادم... مامان نوشت: نمیدونم ٰ؛ شهراد عزیز این روزها رفتارت خیلی متفاوت شده مثلا جعبه ابزار همیشه توی کمد بود وشما میدیدی یا گیتار...  فکر کنم یکدفعه طرز فکرت رو عوض کردی ،حس کردی بزرگ شدی و دلت میخواد مستقل باشی ...... شاید هم ... نیدونم کارات خیلی بانمکه ...   تکیه کلامت اینه :   اجازه است دین دین کنم(گیتار بزنم)   این اجازه ها ما...
17 اسفند 1390

قاصدک و خاله ستاره و استاد شیل کوچویو

        شیل کوچویوی آدکتل یه دوست داله که اسمش  قاصدکه ... خاله ستاره ...مامان فرشته کوچویو... (همون چشم عسلی خودمون)  یه مجله اینترنتی داره که خیلی جالبه به نام قاصدک     اینم آدرس قاصدک        www.koodakane.niniweblog.com           تازه....آثار نی نی ها ومامان ها رو هم توی مجله  چاپ میکنن . تازه.... اولین قصه وشعر شیل کوچویو هم توی مجله چاپ شده میگی نه؟؟؟؟؟؟ در  ادامه حرفهای شیل کوچولو .... لطفا کلیک کنید...      ...
9 اسفند 1390

خلاقیت در بیدار کردن مامانی

       جمعه ها که میشه من به عادت همیشه زود پا میشم میگم : مامان زهرا پاشو صمانه بخولیم(صبحانه بخوریم) اما امروز صبح خلاقیت به کار بردم از کله سحر که بیدارشدم شروع کردم به ناز کردن مامان .  وبعد یه نوآوری زد به سرم که مامانی زودتر بیدارشه ....مامانی ام رو هی بغل میکردم ومیبوسدم ومیگفتم : دوستت دالم ... دوستت دالم ...   بله کار ساز شد مامانی پاشد ویه عالمه بوسم داد . ومن بهش فرصت ندادم خودم سریع گفتم : منم همینطور . خوب موفق شدم چقدر مامان آروم وخوشحال به نظر میرسید     مامان نوشت: شهراد جون عزیزکم خیلی عاشقت...
5 اسفند 1390

بای پوشک....

هورا.....             خلاصه تموم شد                     مثه یه گل تمیزم             پیش همه عزیزم با پوشک خداحافظی کردم   شهراد نوشت: ١. از مامان و باباهای مهربونی که به من لطف دارن ونظر گذاشتن... مرسی ... خاش میکنم...(ممنون به زبون شهی) ٢.یه عالمه بوس هدیه ی شیل کوچولو به جواب های درست ویه دنیا گل تقدیم به همه ٣. من گاهی دوست ندارم برم اونجا(ت و ا ل ت) اگه واسه...
5 اسفند 1390

اگه گفتی؟؟؟؟؟

تو ترک هستم....                           ترک چی؟؟    آره یه کم پیر شدم واسه دو...(پستونک جون).... ولی نه ....       نه نه نه نه... من هنو دکتلم (دکتل پستونکیان)....       اوه اصلا این کاره نیستم ....       اینم نه.. من نمی تونم از کارتون دل بکنم.... پس چیه؟؟ اگه گفتی؟؟               دو... که نیست پس ....     &...
2 اسفند 1390

اگر فرصت داشتم....

    وقتی میرم مهد کودک شهراد و بگیرم چند تا جمله که    روی تابلوست منو وادار میکنه چشم ازشون بر ندارم    دلم میخواد به همه مامان وباباها ی دنیا بگم :   فرصت رو از دست ندید....    هرگز نمی گم اگه فرصت داشتم....   آلان بهترین فرصته.....    درادامه حرفای شیر کوچولو میبینیم اگر فرصت داشتم....       اگر فرصت داشتم....   اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم، به جای آن که انگشت اشاره ام را به سمت او بگیرم، در کنار او می نشستم، انگشت هایم را در رنگ فرو ...
29 بهمن 1390

دکتر شهراد

من یه دکتلم نام: آ دکتل شهی (شهراد) منو به نام شیل کوچویو میشناسید عکسای منو حتما ببینید    شاید بخواین شما رو ویزیت کنم      عکسام در ادامه حرفای شیر کوچولو ست       سلام به مطب دکتل موچولو خوش اومدید از وقتی مامانیم وسایل دکتری رو بهم داده تصمیم گرفتم آ دکتر بشم خوب دکتلم دیگه اول مریض رو خوب معاینه میکنم آمپول رو حتما باید بزنم ببخشید من زیر پپو(پتو) هستم نمی خوام بجه ها از من بترسن!آماده ای هاپو   حالا در بخش مراقبت ازش مواظبت میکنم خیلی خوشحالم هو.....هو.... یادتون باشه من یه شیل کوچ...
26 بهمن 1390

حوصله نداره

یه وقتایی هست که اصلا حوصله نداره ...نداره مامانی ام ... اونوقت فورا از دیلیت استفاده میکنه .... خوب من دوست داشتم بدونم شبیه کی هستم....     ماما نوشت یه وقتایی توی زندگی هست که واقعا آدم کم میاره... چه روزای بدی ...  صبح شبی که خیلی دیر خوابیدی ...دیر پا شدی ... دیرم شده بود... باعجله بردمت مهد وبعدش تصادف... کنترل از دستم خارج شد وزدم به ماشین یه آقا دکتره ... الان چند روزه که مرخصی گرفتم... توی این روزایی که خونه موندیم که کاش نمی موندیم کلا بهم ریختم ... وامروز که روز عشقه میخوام برا تو عشق زندگیم یه پست جدید بزارم و قول میدم مطلبی که دیلیت شده رو بعدا بزارم عزیزم باید بدونی همه زندگی منی ... همه... دوستت ...
25 بهمن 1390