شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

رایین ... اژدها کوچویو...

1390/12/21 12:05
نویسنده : مامانی زهرا
999 بازدید
اشتراک گذاری

 

این پسمله... رایین جونمه...

مامان فریباش دوست جونی مامانیه

نمکی... جوجوکی... اژدها کوچویو... سالار...وکلی چی های خوب دیگه

 

یه مطلب خوندنی تو وب رایین ...پور ایران زمین .... بوده که مامانی

گذاشته البته کپیه .

 

 

امروز یه وبی رو می خوندم که مال یه خانومی بود.. این خانم به تازگی نوزاد 3 ماهشو سقط کرده بود.. اصلا اوضاع روحی خوبی نداشت و حالا تو وبلاگی که باز کرده بود برای نوزادش، داشت خاطرات از دست دادنشو می نوشت...

خود مسأله به خودی خود ناراحت کننده س؛ کسایی که چنین تجربه ای رو داشتن یا بین نزدیکاشون اتفاق افتاده می دونن که حتی از دست دادن یه نوزاد چند ماهه ی هنوز به دنیا نیومده می تونه خیلی ناراحت کننده باشه... اما اون چیزی که توجهم رو جلب کرد و تصمیم گرفتم این پست رو بنویسم این نبود... کامنت یه دوست بود برای دلداری به اون بنده ی خدا...

متن کامنت یه چیزی بود تو این مضمون:

عزیزم تو الان نباید ناراحت باشی.. تو چیز زیادی رو از دست ندادی.. خیلی چیزها رو به دست آوردی!  من اگر جای تو بودم خدا رو شکر می کردم که خودش کمکم کرد تا یه موجود دیگه رو به کره ی زمین اضافه نکنم!!!

ما مگه چقدر خوشبختیم که بچه هامون باشن؟ مگه این دنیا چی داره که ما یه نفر دیگه رو بهش اضافه کنیم؟ مگه ما برای پدر و مادرهامون چی کار کردیم که بچه هامون برای ما بکنن؟ تجربه ی مادر شدن به اینهمه مشکل نمی ارزه...

 

اگه دوست داشتین بقیه مطلب رو      

                                              در ادامه حرفهای شیر کوچولو بخونید    

نظر تون برام مهمه.............                             

امروز یه وبی رو می خوندم که مال یه خانومی بود.. این خانم به تازگی نوزاد 3 ماهشو سقط کرده بود.. اصلا اوضاع روحی خوبی نداشت و حالا تو وبلاگی که باز کرده بود برای نوزادش، داشت خاطرات از دست دادنشو می نوشت...

خود مسأله به خودی خود ناراحت کننده س؛ کسایی که چنین تجربه ای رو داشتن یا بین نزدیکاشون اتفاق افتاده می دونن که حتی از دست دادن یه نوزاد چند ماهه ی هنوز به دنیا نیومده می تونه خیلی ناراحت کننده باشه... اما اون چیزی که توجهم رو جلب کرد و تصمیم گرفتم این پست رو بنویسم این نبود... کامنت یه دوست بود برای دلداری به اون بنده ی خدا...

متن کامنت یه چیزی بود تو این مضمون:

عزیزم تو الان نباید ناراحت باشی.. تو چیز زیادی رو از دست ندادی.. خیلی چیزها رو به دست آوردی!  من اگر جای تو بودم خدا رو شکر می کردم که خودش کمکم کرد تا یه موجود دیگه رو به کره ی زمین اضافه نکنم!!!

ما مگه چقدر خوشبختیم که بچه هامون باشن؟ مگه این دنیا چی داره که ما یه نفر دیگه رو بهش اضافه کنیم؟ مگه ما برای پدر و مادرهامون چی کار کردیم که بچه هامون برای ما بکنن؟ تجربه ی مادر شدن به اینهمه مشکل نمی ارزه...

 

 

 

و این حرفها رو این روزا من خیلی زیاد می شنوم...

ببینید من نمی خوام داوری کنم و بگم این حرفا درسته یا نه... اون چیزی که هست اینه که هر کسی نظری داره و نظرش محترمه.. اما اینکه بیای این حرفا رو بزنی و مادر بودن رو زیر سئوال ببری اصلا چیز خوبی نیست...

هر کسی مجازه که برای خودش و زندگیش تصمیم بگیره، اما اینکه به خاطر تصمیمی که برای خودت می گیری، بقیه رو ببری زیر سئوال، خیلی بی انصافیه..

بعضی ها می گن  مادر شدن یه احساس زودگذره و بعد از چند وقت از بین می ره و می مونه مشکلاتش..

به نظر من این برای کسانی می تونه واقعیت داشته باشه که فقط از سر احساسات و بدون هیچ هدفی صاحب فرزند شدن... البته اونها هم اگر واقعا انسانهای عادی باشن این اتفاق براشون نمیفته.. مگه می شه احساسات آدم درمورد یه انسان  که همخون هم هست زودگذر باشه؟ مثلا شما امروز مادرتون رو دوست دارید و فردا نه؟ یا برادرتون رو؟ یا هر کس دیگه ای رو؟... و البته احساسی که آدم نسبت به فرزندش داره با هیچ احساس دیگه ای قابل مقایسه نیست...

یه دسته از آدمها هم قید بچه دار شدنشون رو می زنن تا به زندگی خودشون برسن... اهداف و آرزوهاشون... حتی خوشی هاشون... اینم به نوبه ی خودش بد نیست اما، قابل قبوله به شرطی که برای بقیه تصمیم نگیرن... فقط  راه خودشون رو موجه ندونن و بقیه رو زیر سئوال نبرن...

و البته آدمهای موفق برای موفق بودنشون الزامی نداشتن که صاحب فرزند نشن... مثلا از شخصیت های برجسته ی علمی و فرهنگی، چند نفر رو می شناسین که بچه دار نشده باشن تا به اهدافشون برسن؟

دسته ی بعدی اونایی هستن که احساس می کنن بچه دار شدن یه کار خودخواهانه س و تو دنیایی که پر از سیاهی و زشتیه نباید به فکر اضافه کردن یه موجود دیگه بود...

به نظر من هم خیلی چیزا تو این دنیا زیبا نیست.. اما خیلی چیزها هم هست... کدوم یکی از شماها حاضرین که همین امروز با این دنیا خداحافظی کنید و بمیرید؟ کدومتون حاضرید که خاطره های زیبای زندگی رو از حافظه تون پاک کنید؟

زندگی با لمس تک تک ثانیه هاش قشنگه.. ثانیه هایی که می گذرن و امیدواریم بهتر از ثانیه های قبل باشن... درسته که هر کدوممون تو یه دوره از زندگی دچار سئوالات زیادی می شیم و فلسفه ی زندگی برامون دچار مسأله می شه، اما بعد از گذر از این دوران، لحظاتی رو تجربه می کنیم که حاضر به از دست دادنشون نیستیم...

و البته ریشه ی خیلی از این یاس ها و نا امیدی ها و مشکلات دیگه، به کم کاری پدر و مادرهایی برمی گرده که این نسل بی هدف رو پایه ریزی کردن...

پس مایی که ناراحت زشتی های دنیا هستیم، ناراحت فردای این روزگار هستیم،  اگر تمام سعی خودمون رو بکنیم تا فرزندی رو تربیت کنیم که ارزشهای انسانی رو بشناسه، ارزش خودش رو بشناسه، قدر لحظاتش رو بدونه.. موفق بودیم و تونستیم به اندازه ی خودمون قدری از این نگرانی کم کنیم...

و اما یه دسته بندی کلی از حرفام:

من قصد ندارم که بگم درست فکر می کنم، ننوشتم که بگم خیلی بارمه... شاید حتی دارم اشتباه فکر می کنم، اما نظر شخصیم اینه ... 

در ضمن به همه ی کسایی که تصمیم به بچه دار شدن ندارن احترام می ذارم و حتی معتقدم یه وقتایی و برای بعضی از آدما بچه دار نشدن انتخاب بهتریه...  اما اینکه رابطه ی مقدس مادر و فرزندی زیر سئوال بره و مورد اتهام قرار بگیره به هیچ وجه شایسته نیست....

 

 

... نظرتون درموردش برام خیلی مهمه...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
21 اسفند 90 12:09
وقتی که امدی دیگه رفتنی نیستی در کنارم باشی... یا....
بهار(مامانی شهراد)
21 اسفند 90 12:19
سلام گل نازم پیشاپیش عیدو به تو و خونوادت تبریک میگمببینم مگه می خوای نوازنده بشی که گیتار میزنی؟


ممنون خاله ....نیدونم فعلا که دین دین مزنم تا بعد..
فريبا
21 اسفند 90 12:31
عزيزم ممنون از لطفت واقعا شرمنده كردى... هزارتا بوس براى تو و شهراد جووون


دوستتون داریم
بابای دوقلوها
21 اسفند 90 13:25
وای. پسر تو چقد اجتماعی هستی. چقد دوست داری... افرین به تو


ممنون عمو مهلبونه
مامان آرینا موفرفری
21 اسفند 90 15:18
سلام عزیزم پیشایش عیدتون مبارک سال خوبی داشته باشین.


ممنون دوست عزیزم
منم برای شما آرزوی سال خوشی دارم
مامان چشم عسلي
21 اسفند 90 15:27
سلام خانومي
واقعا از خوندن پستت خوشحال شدم!!!ميدوني چرا؟؟
براي اين كه ديدم در انتخاب دوستان وبلاگيم اشتباه نكردم.از فهم و درك بالايت و قلم زيبايت واقعا لذت بردم. من هم كاملا موافقم كه اگر كسي فرزند نميخواهد به خودش ربط دارد ولي نفس بچه دار شدن و حس متقابل بين فرزند و مادر بسيار زيباست وتا كسي درك نكرده نميتواند حتي براي خودش تجسم هم بكند. اميدوارم خداوند دعاي كساني را كه در ارزوي فرزند هستند در اين سال جديد براورده بفرمايد
و همينطور تو دوست خوب و فهميده من به همراه شير كوچولو و باباييش سالي پر از اتفاقات قشنگ رو آغاز كنيد


ممنونم دوست خوبم
برای شما هم آرزوی بهترین ها رو دارم

فریبا دستت درد نکنه

مامان رها
21 اسفند 90 17:38
وای مامان زهرا خیلی شبیه دختر خاله من هستی اسمش زینبه قشنگ من رو یاد اونوقتا انداختی اونم مثل تو صورت مهربون و دوست داشتنی داره


ممنون دوست خوبم
سجّـــــــادم
21 اسفند 90 19:11
سلام.
وای وای وای چیطور شهراد کوچولو جون؟؟؟
خوبی عامو جون؟؟؟
عزیز دلم چه باحال به دوربین نگا کردی هان!

ووویی نانا،نانا هاپو بوخورتت.

ممنون اومدی بازم بیــــــــــــا.
راستی از شمــــا هم مبــــارک باشه ...
عیــــدو می گم ...
لبـــاس خلیدی ؟؟؟


آره لباسم خلیدم آسجادی ...ممنون
مامان پریسا
22 اسفند 90 0:02
من هم فریبا جونو و این رایین شیطون بلا رو مشناسم و از دوستان گلم هستن. ماجرای غم انگیزی بود. باید بگیم هر چه از دوست رسد نیکوست.

عزیزم پیشاپیش سال نو مبارک باشه.


ممنون وارزوی سالی به از سال گذشته برای دوست خوبم
سحر مامان سورنا بلا
22 اسفند 90 8:01
تو آیا عاشقی کرده ای بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده ای گاهی؟
نشستی پای اشک شمع گریان تا سحر یک شب؟
وچشمان تو آیا سوره ای از این کتاب هستی زیباتلاوت کرده با تدبیر؟ نپرسیدی خدا را در کدامین پیچ ره گم کرده ای آیا؟
.....
تو تدبیر خدا نمی شه فکر نکرد .خدایی که زیبایی مادر شدن را با عشق آفرید، کسی که عشق به خدا داشته باشد به مخلوق او هم عشق میورزد چه بسا این موجود فرشته ای در بطن آدمی باشد... برا دوستت متاسف م شدم چون می دونم حس خیلی بدیه.

?
22 اسفند 90 23:07
چه بچه نانازی داری خدا سلامت حفظش کنه براتون
دادا سورنا تقدیم می کند
23 اسفند 90 10:51
خاله جونی ادها کوچولو فقط داداشی تو راه منه دیگه به کسی نگو اژدها کوچولو .. باشه! قول دادیا؟؟؟؟؟دلم برات تنگ شده خاله جون


باشه عزیزکممممممممممممممممممممممممم. قول. اما رایین کوچویو هم اژدها کوچویوست برو یه سر بزن به وبش صداشو کوش کن ....
مامان نسترن
23 اسفند 90 12:33
به نظر من زندگی همه پر از پستی و بلندیه...مهم اینه با چه دیدی به مسائل نگاه کنیم...دنیا...بچه ها و همه چیزهای اون میتونه هم زیباترین باشه وهم زشت و غیر قابل تحمل.بستگی به نگاه ما داره به قول شاعر:چشم ها را باید شست....


اره گلم گل گفتی
?
24 اسفند 90 14:22
گذر زمان مارا کشانده به این سوی روزگار گاهی باید خندید، گاهی گریست گاهی کودک شد گاهی پیری پخته شده در آتش تجربیات زندگی! فقط لحظه های با دوستان را باید ستود باید زندگی کرد باید نوشید لحظه های رو به اتمام جوانی را! من گل پسرتو دوست دارم!
؟
24 اسفند 90 14:23
به جای من پسر خوشگلتو و شیرین زبانتو ببوسسسسسسسسسس