شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

دکتر شهراد

1390/11/26 8:10
نویسنده : مامانی زهرا
3,395 بازدید
اشتراک گذاری

من یه دکتلم

نام: آ دکتل شهی (شهراد) منو به نام شیل کوچویو میشناسید

دکی شهراد

عکسای منو حتما ببینید

 

 شاید بخواین شما رو ویزیت کنم

 

   عکسام در ادامه حرفای شیر کوچولو ست

 

 

 سلام به مطب دکتل موچولو خوش اومدید

شهراد کوچولو وقتی دکتر شد

از وقتی مامانیم وسایل دکتری رو بهم داده تصمیم گرفتم آ دکتر بشم

دکتر شهراد ذبیحی

خوب دکتلم دیگه

دکتر شهرادذبیحی متخصص بیماری های حیوانات اسباب بازی

اول مریض رو خوب معاینه میکنم

دکتر شهراد در حال تزریق آمپول

آمپول رو حتما باید بزنم

دکتر شهراد در حال آمپول زدن

ببخشید من زیر پپو(پتو) هستم نمی خوام بجه ها از من بترسن!آماده ای هاپو

لالا کن هاپو جیگره

 

حالا در بخش مراقبت ازش مواظبت میکنم

شهراد و عرسکها

خیلی خوشحالم

شهراد شیر کوچولو در جمع اسباب بازی هاش

هو.....هو.... یادتون باشه من یه شیل کوچویو ام

شهرادی عزیز م دوستت دارم

دو(پستونک جون) یادم رفته بود.

تموم شد.عینک

مریض بعدی لطفا...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان آنیسا
25 بهمن 90 23:53
وای ...وای .... وای چه دکتل بانمکی
مامان آنیسا
25 بهمن 90 23:54
اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی . اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی. اگه شمع بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی ولنتاین مبارک


مرسی خاله جون و تبریک از طرف من وماما
الهام (مامان لنا)
26 بهمن 90 0:14
سلام دکی جون یه وقت به ما میدی؟؟؟


ایشا.. هیچ وقت ملیز نشید
فریبا
26 بهمن 90 14:52
سلااام شیر کوچولو... هی عکسا رو نگاه می کنم می بینم یه چیزی کمه انگار!!! نگو پستونک نداشتی!!
فریبا
26 بهمن 90 14:55
احوال زهرا جونی؟!!



خ و و و و و و و و ب ممنون
بابای دوقلوها
26 بهمن 90 14:55
دکی جون قربون دستت یه نوبت هم به ما بده.

چند وقته ناهار بیشتر از 5 پرس نمیتونم بخورم
اشتهام کم شده


فقط آمپول ....
فریبا
26 بهمن 90 14:57
ایشالا دکتر بشی. بیایم مطب پیشت.. ولی قول بده آمپول ندی به من!! یه کوچولو می ترسم آخه!!إ


ایشا... هیچ وقت ملیض نشین اما من واسه خاله جونم شلبت پلنگ صولتی میدم( شهی به شربتهای صورتی میگه )
فریبا
26 بهمن 90 19:58
خوشحالم که خوبی... ه چیزایی باید زودی رد بشن و بگذرن... همیشه شاد ببینمت..
مامان چشم عسلي
26 بهمن 90 20:28
چه دكتري خوشتيپ با كلاس مهربون فقط حواسش پرت شده بود پستونكش رو يادش رفته بود هرچي نگاه ميكردم پستونك نميديدم پستونك خونم پايين اومده بود اساسي عكس اخريه جبران كرد يادت نره قبل از زدن مطب به ما نوبت داده بوديهااااا دبه درنياري دكتر جون يا مامانت كلاس بگذاره بگه دكي وقت نداره نوبتهاش شش ماهه است گفته باشمممممممممم


ای بابا ... خاله جونی!!!!
مامانم این پست روگذاشته که خیلی چیزا یادم بمونه
یکی همین شما دوستای مهربونه .... ایشا... کارتون به دکتل نکشه ....
مامان امیرمحمد
27 بهمن 90 9:14
مامان زهرا ، ممنون که تولد امیرمحمدو تبریک گفتی . خدا شیرکوچولو رو برات حفظ کنه . شهراد نازو به دوستهای پسرم اضافه کردم .


مرسی قابل نداشت ایشا.. همه نی نی ها رو خدا حفظ کنه
مامان نسترن
27 بهمن 90 20:39
جیگرتو دکتل خوردنی...عکسات و داستان دکتل بازی خیلی با حال بودن...می بوسمت عزیز دوست داشتنی


مرسی خاله جون
مامان علی خوشتیپ
29 بهمن 90 15:53
الهی فدات ایشالله به آرزوهای قشنگت برسی
میشه یه نوبتم برای ما بذاری کنار؟


مرسی خاله خوب به شرطی که آقای رییس جمهور ما رو فراموش نکنه البته ایشا.. هیچ وقت ملیض نشین
مامان آرینا موفرفری
30 بهمن 90 1:10
سلام دکتل جون چقدر بانمکی خاله.حتما یه وقت ویزیت هم به من بده.


چشم ... اما آروزوی من سلامتی همه دوستامه
مامان رها
30 بهمن 90 8:42
وای عسلم زودتر می گفنی که رها رو میاوردم پیشت شاید اگخ این دکتر کوشولو رو می دید دیگه نمی ترسید چون معلومه که خیلی مهربونی


ای بابا ... ایشا... همیشه سلامت باشه رها جونی
مامان پریسا
30 بهمن 90 16:31
سلام آقا دکتر . وقت داری یه نگاه به من بندازی؟


سلام خاله ...ای بابا... راستش سرم خیلی شلوغ شده ...اما چشم یه کاریش میکنم...لطفا مواظب خودتون باشین .
آرزو مامان نیکی
1 اسفند 90 7:24
چه شیر کوچولوی خفنی
ایشاله همیشه خندون باشی
ماشاله خیلی کوچولوت نازه


ممنونم
مامان آرشیدا کوچولو
1 اسفند 90 13:28
وای آمپول من میترسم تو لو خدا منو آمپول نزن
سحر
4 اسفند 90 12:13
خالهملیض بشه بیاد پیش دکتل کوچول خودش!خوبم کنیا خاله جونی!!!بایه بوس همه چیو حل کن...
سحر
4 اسفند 90 12:14
ایشالا دکتریات هم ببینم خاله جون