شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

وقتی نخای رخ بدی... نمی دی دیگه...

خو ....رخ....نی دم دیگه.... در ادامه حرفای شیر کوچولو =دردسرهای مامان برا عکس گرفتن     : شهراد.... مامانی سرتو بالا کن میخام ازت عکس بندازم. : نه.... نی خام...... :مامانی ...نگاااااا کن..... :نی....خام دگه..... : روتو اینوری کن... ببین.... پیشی اینجاس. :کو...؟ نیس.... :کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نیس. :نه ه ه ه ه ه ه ه ه ه : باشه ...پیشی نیس. حالا منو ببین. :نه نگیل ....عسک نگیل. :بلیم خونه.... :جونم...نفسم... این چه اداییه دیگه!!!! :خو حالا بهتر شد. آفرین اما آخرش به دوربین نگاه نکرد...
12 ارديبهشت 1391

همزاد شهراد ...

  امروز بابایی روزنامه خبر ورزشی  که هر روز میخونه رو نشونم داد وگفت خلاصه عکس شهراد توش زدن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کو؟ آره اما کی؟ این لباس رو از کجا آوردی اها... ای بلا فتو شاپ؟ نه... خدای من چقد شبیه شهراده نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   خبر ورزشی-11اردیبهشت1391صفحه12 ...
11 ارديبهشت 1391

کمک میخوام...

لطفا بخونید:   تارا 20:37 9 ارديبهشت 1391 دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش. [Web] - [E-Mail] [ نظر تایید نشده ] [ تایید ] [ حذف ] [ پاسخ ]   تاحالا هزار بار برام از این جور کامنت ها اس ام اس ها و.. اومده نظر شما چیه؟ شما چه عکس العملی دارین؟ نظرتون مهمه .......
9 ارديبهشت 1391

مامانی گنا میشه...

    بابایی گفت:شهراد رو آماده کن ببرمش بیرون شهراد مثل همیشه: خوشحال... آماده... بوس... بای بای     اما... اما... شهراد چرا مامانو این طور نگاه می کنی؟     صدای شهراد توی را ه پله می پیچه: نلیم... مامانی گنا میشه نلیم... مامانی گنا میشه   نلیم... مامانی گنا میشه   نلیم... مامانی گنا میشه       (نریم ... مامانی گناه داره- تنها میشه) یه جمله با دومعنی.... ای دوست داشتنی... نفس... زندگی... میشه تو رو داشت وباز هم از دنیا و غصه هاش گلایه کرد؟ شیرین زبونم دوستت دارم. ...
9 ارديبهشت 1391

ن و ر و ز .....

      چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه،   سال رو، ماه رو ... روزها رو، هوا رو، طبیعت رو   ولی....   فقط یک چیز کهنه میشه   که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه،    «دوستیمون»!   ومن شیل کوچویو دوستای خوبی دارم که:                                     دوستشون دالم خیلی       ...
4 ارديبهشت 1391

رنگ اینککی جمعه ما این رنگه...

    رنگ این یکی جمعه ما هم این رنگی شده     در ادامه....   آقا شهراد کجا رفتی؟ بابول اس...(بابلسر)   کله سحر از خواب بیدار شدی منم به خاطر اینکه بقیه رو از خواب بیدار نکنی اوردمت ساحل یه گشتی بزنیم اسمشو گذاشتم ساحل آرامش زیباست نه؟   زمزمه های شهرادی عزیزم وقتی دست کوچولوش تو دستم بود و قدم می زدیم:   مامانی می خنده. نالاحت نیست اینجا زیباست مگه نه؟ من دوستت دارم مامانی   آیا واقعنا توی کوچولو این همه چیزها رو می فهمی؟ دوستت دارم تنها بهانه زندگیم   رنگ این جمعه هم این ...
2 ارديبهشت 1391

بعد چی خواب میچبسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  حسابی چبسید.... چی؟ خواب دیگه... اگه گفتین بعد چی خواب می چبسه؟   در ادامه می گم:   اله ... لفتم استخل.... منو راه ندادن آخه گفتن هنو کوچویو ام وتازه ملد هم هستم ای بابا.. خلاصه نی دونم چی شد یه مهلبون راه داد بلم الته من قبلش اونکه منو راه نداد...کیو..کیو... کوشیدمش   لفتم توی استخل کلی آب بازی کلی جیغ وبازی ... آّبم خولدم دوبال بعدش تو سالن یهو جیش کلدم مامانیم کلی سلخ شد   آخلش وقتی پام به ماشین رسید خوووو خوووو خوووو ...لالا ...چه خوابی! کیف کلدم اما مامانی ساکت بود ینی خو...
30 فروردين 1391