مامانی گنا میشه...
بابایی گفت:شهراد رو آماده کن ببرمش بیرون
شهراد مثل همیشه:
خوشحال... آماده... بوس... بای بای
اما...
اما...
شهراد چرا مامانو این طور نگاه می کنی؟
صدای شهراد توی را ه پله می پیچه:
نلیم... مامانی گنا میشه
نلیم... مامانی گنا میشه
نلیم... مامانی گنا میشه
نلیم... مامانی گنا میشه
(نریم ... مامانی گناه داره- تنها میشه)
یه جمله با دومعنی....
ای دوست داشتنی... نفس... زندگی...
میشه تو رو داشت وباز هم از دنیا و غصه هاش گلایه کرد؟
شیرین زبونم دوستت دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی