قصه شهی و جعبه آرزو
یه کم ملیض بودم ابن روزا.....
اونقد شلبت خولدم تا یه کم خوب شدم
شهی وجعبه آرزو
توی اتاق ، روی تخت ، بله........
جعبه آرزوهام اونجا بود
حالا مامان کو؟؟؟؟؟؟
زهرا داره ظرف میشوره .
این منم که سر گرم وخوشحال از ....
از چی؟ از جعبه آرزو در ادامه حرفهای شیر کوچویو.....
شهی وجعبه آرزو
توی اتاق ، روی تخت ، بله........
جعبه آرزوهام اونجا بود
حالا مامان کو؟؟؟؟؟؟
زهرا داره ظرف میشوره .
این منم که سر گرم وخوشحال از ....
ج ع ب ه..... آ ر ز و ه ا......
وقتی ماما زهرا رسید .... هول شدم !!
گفتم: اجازه است چکش بزنم اجازه.....
معلوم بود مامان زیاد بدش نیومده از این کارم
ما هم از روش خودمون رفتیم رو مخ ماما زهرا....
اینم چند تا از شیرین کاری هام:
این قصه تموم نشد ...
فردا که از مهد اومدم یه راست رفتم ....
کجا؟؟؟؟؟؟؟
بله جعبه ای که آرزو داشتم بهش دست بزنم
اینجا خسته شدم ولی دست بردار نیستم
این قصه تموم شد ولی این عکس تکراری رو مامان
گذاشته تا یه چیزیو شما ببنید
قطره آب زیر پستونکم رو نگاه نکنید لطفا.....
شاید بارون اومده....