چلا بابا عیدی که بهش دادم اینجا انداخت؟؟
بابای مهربون شهراد
روزت مبارک
انشاالله همیشه سلامت و زنده باشی و باشی وباشی....
و سایه مهربونت بالای سر پسرکم
..............
شهراد از مهد کودک هدیه ای رو به مناسبت روز پدر
گرفت (عکس بالا)
با خوشحالی به بابایی محمد داد
هدیه کنار شهراد بود که خوابش برد
وقتی بیدار شد
شهراد : چلا بابایی عیدی منو نگلفت؟؟(عیدی= هدیه)
شهراد : خودم از مهدکودتم آبوردم.
شهراد : چلا عیدی رو انداخت و لفت؟؟؟؟
(=چرا هدیه منو اینجا انداخت و رفت)
شهراد ناراحت.... شهراد پریشون...شهراد خشمگین...
واقعا توی این سن کم هم میتونی عمیق فکر کنی
وبیان کنی!!!!!!!!
سرم گیج رفت.....
خدای من !!!!!؟؟؟؟؟؟؟
پسرم دیگه بزرگ شده.....
به قول مامانجی(مامان محمد) خدای عقل...
مامان : پسرم بابایی هدیه شما رو دوست داره
مامان : شما خودت کادو رو اینجا گذاشتی
مامان : ببر بزارش توی کشوی بابایی تا خراب نشه
امون از دست این وروجک هااااااا