اولین قصه من
این اولین قصه ای که من گفتم:بز بز گندی
هیچ کس نبود......بز بز گندی بود...... آقا گرگه...... نبود
آقا پلنگه.... اومد خورد..... حبه انگول..... شکم دوخت....
ماست بود..... دولوخ بود....تموم شد.... خوندم.
مامان نوشت
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شهراد عزیز مادر این اولین قصه ی توست که با اون
شیرین زبونی و من .... من .... این قصه رو برام تعریف
کردی . وآخرش گفتی تموم شد خوندم. الهی فدات شم .
شما قصه شنگول ومنگول را برام تعریف کردی .
عزیزم: زندگی درست مثل یه قصه است یه قصه ....
عزیز دلم: امیدوارم یه قصه قشنگ وخوب برای زندگیت تعریف کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی