شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

4شنبه سوری به روایت مامان زهرا

1390/12/24 0:32
نویسنده : مامانی زهرا
1,269 بازدید
اشتراک گذاری

 

غم هایمان را هیزم کنیم تا در آتش خاکستر شود

 

4شنبه سوری وسال نو به شهراد عزیزتر جانم و

 

همه دوستان مبارک

 

آنچه که برما گذشت و چندتا عکس

 

 در ادامه حرفهای شیر کوچولو

 

دستت را به دست من بده تا از آتش بگذریم،

 

آنان که سوختند، همه تنها بودند.

 

سوختن غصه هایت را در آتش آخرین چهار شنبه

 

سال آرزو دارم

 

پسر عزیزم ،

 

تنها بهانه ام در این دنیای پر دغدغه تویی...

 

 

 رفتیم خونه آقا جون

آقا جون واسه شما وروجک ها آتیش درست کرد و این عکس آتیش ها

هم واسه امروزه...٤شنبه سوری......

پستونک هم 4شنبه سوری کرد

شهراد ، شیر کوچولوی من، اول پستونک

جونتو از آتش گذروندی که مبادا بلایی سر

 دو(پستونک) بیاد

شهراد وکارن در 4شنبه سوری 90

و با کارن جونی( پسر دایی)  وروجکا..

حسابی آتیش سوزوندینا...

شهرادو4شنبه سوری

شهراد ی در 4شنبه سوری

کلاه.... کلاه... کلاه حاجی فیروزه....

کلاهتو گم کردیم و مجبور شدی کلاه حاجی

فیروزو سر کنی

شهراد و4شنبه سوری 1390

بچه جان... اون چیه تو دستت.....!

شهی وروجک 

شیر کوچولو در 4شنبه سوری

 سرخی من از تو... زردی من...

اینجا با دختر همسایه ...

ای بابا... کجا داری میری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شهراد

ترقه هم ترکوندیم.... شهی اصلا نترسیدی.....

خطل ناکه حسن(تکیه کلام شهی)

فقط جیغ ... دست... هورا....

شهراد و دایی نیما

آخرش هم دایی نیما اومد و با شما از آتیش پرید

چه کیفی کردی

 

 

پسرکم روز ها میگذرند... روزی سراغ این خاطرات

 

می آیی که مرد بزرگی شدی. بدان در تک تک

 

لحظه هایم تو...فقط تو ... هستی.

 

دوستت دارم عزیزکم.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آرینا موفرفری
24 اسفند 90 1:11
سلام عزیزم حسابی خوش گذشته به شما همیشه شاد باشید من از اینکه پستونکشو از آتیش گذرونده و دختر همسایه، خیلی خوشم اومد.


منم همینطور خاله مهرررررررررررربون
بابای دوقلوها
24 اسفند 90 6:28
شهی جونم چهارشنبه سوریت مبارک باشه، سال خوب و خوشی رو برات آرزو میکنم

فقط یه چیزی، دست دختر مردم رو گرفتی کجا میری؟ ها؟ها؟ها؟ها؟

دوست داریم شهی


تو رو خدا فکر بد نکنید ...
فقط رفتیم آتیش بازی اون پسملا رو ببینیم
دیدم دخمله تنهاست گفتم ببلمش
ولی خودش دستمو گلفت!
سحر
24 اسفند 90 7:48
زردی غم را در سرخی آتش به شادی برسان،،،،
امیدوارم در روزهای باقی مانده تا سال جدید خودتو برا یه سال خوب وخوش آماده کنی!!!
تقدیم بهخواهر مهربان ورمانتیکم


عزززززززززززززززززززززززیزم دوستت دارم
سحر مامان سورنا بلا
24 اسفند 90 7:52
میبینم که مامانی سرت کلاه میزاره...هه هه هه
حالا دیگه کارت به جایی رسیده که دست تو دست دختر همسایه قدم میزنی.
دلمو آب کردی خاله جون این مامانت هر کاری میکنین گزارش می ده نمی گه ما عکساتونو میبینیم دلمون از ذوق میگیره....
خاله فدات شه...


چی بگم از دشت ما مان زهراااااااااااااا
دادا سورنا تقدیم می کند
24 اسفند 90 7:59
کارن وشهی جاتون خالی ترقه ،بمبک،کپسولی،تی ان تی،فشفشه،موشک سوتی ،منور ومشعل دادیم رفت هوا وکلی حال کردیم ولی همه ی اینها به چیزهایی که شما داشتی قابل برابری نیست(دایجون نیما کارن، آقاجون و...).....نا مرررررردددددااااا



جات خالی بود سورناااااااااااااااا
خوب چون سال اول آتیش بازیم بود خیلی خفنش نکردم خوش باشی
بابای دوقلوها
24 اسفند 90 8:23
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای دوستان من عطا فرما :
هزار و سیصد امید
هزار و سیصد و هشتاد بهروزی
هزار و سیصد و نود لبخند زیبا
پیشاپیش سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد



ممنوم
وآرزویی سالی به از قبل بربی شما و خانواده دارم.
مامان پریسا
24 اسفند 90 9:25
چهارشنبه سوری شما هم مبارک.

ایشالله که بی خطر گذرونده باشیدو با لب خندان.


ممنونم
فریبا
24 اسفند 90 12:12
خدا رو شکر که خوش گذشته
ما که خونه بودیم... آخه رایین هنوز کوشولوئه از سر و صدا می ترسه


خوب کاری کردی عزیزم
ولی شهی حسابی کیف کرد
انشا... سال بعد
مامان سارینا
25 اسفند 90 9:21
سلام خاله جوون . آقا شیر کوچولوی ما چطوره ؟ مامانی گل پسر به این خوبی کجاش لجبازه اخه . خاله بدو بوس بده ببینم مامانی ایشالله همیشه شاد باشید . اومدم پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک بگم . انشالله سال خوبی رو شروع کنید . شیر کوچولو رو خیلی ببوسید


ممنونم ...و پیشاپیش بر شما هم مبارک
?
25 اسفند 90 11:06
چشمم از بار دگر دیدن تو، دل برداشت رفتنم رنگ خداحافظی آخر داشت نه امیدیْم به ساحل، نه رهی به دریا دل من حالت یک کشتی‌ ِ بی لنگر داشت به جهانی که ندارم، تو خدایی کردی دلِ ناداشته ام نیز، تو را باور داشت از چه اینگونه شکستی و نشستی؟ انگار کوه پوشالی را نرمه ی بادی برداشت روح عصیانی ات از شعله ی خاموشی بود همه ی آتش تو، مشتی خاکستر داشت
مامان علی خوشتیپ
27 اسفند 90 13:46
خوش به حالتون حسابی خوش گذشته


ممنون عزیزم جای همه دوستان خالی
مامان رها
28 اسفند 90 7:55
وای عزیزم چقده خوشحالی و هیجان زده شدی وقتی از رو اتیش پریدی ایشالله غم ها و دردات در آتیش بسوزن و شاد و سر زنده باشی


ممنووووووووووووووووووووووووووووووووون
خاله مهربونم