شهرادشهراد، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

شهراد شیرکوچولوی ما

قصه از کجا شروع شد ....!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1391/2/19 0:27
نویسنده : مامانی زهرا
561 بازدید
اشتراک گذاری

 

قصه از کجا شروع شد

از یه شب پر ماجرا ... و بعد ...

وقتی بعد یه گردش شبونه ساعت 1 بعد نیمه شب شد

بچه ها تازه هوس نان داغ کردند و کل شهر و گشتیم و گشتیم و گشتیم

 تا نان داغ پیدا شد ولی دریغ...از چشمان بیدار وروجکا 

شهراد ولنا در خواب ناز

لنا و شهراد در حال خواب دیدن نان داغ....

 

  ادامه قصه .... محصول مشترک

قصه از کجا شروع شد

از یه شب پر ماجرا ... و بعد ...

وقتی بعد یه گردش شبونه ساعت 1 بعد نیمه شب شد

بچه ها تازه هوس نان داغ کردند و کل شهر و گشتیم و گشتیم و گشتیم

 تا نان داغ پیدا شد ولی دریغ...از چشمان بیدار وروجکا

 

 

شهراد ولنا در خواب ناز

لنا و شهراد در حال خواب دیدن نان داغ....

شهراد ولنا در باغ وحش

ادامه قصه سر از باغ وحش در آورد

به بچه ها مون که نون داغ نرسید لاقل به میمون ها چوب شوری رسید

 

میمون به چه می اندیشد؟

کاش این خانومای مهربون مامان ما بودند!!!!!

وسط قصه به شالیزار رسیدیم که کلی با صفا بود

 آخر قصه به انتظار ناهار ....

بالا رفتیم میمون بود

پایین اومدیم ..... نی دونیم والا فقط بازی... شیطونی ...

ناهار بود ...

تموم شد.

نویسندگان: مامان زهرا- مامان الهام

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان چشم عسلی
15 اردیبهشت 91 22:50
چه قصه قشنگی مامانی هنرمنده.هم عکاس خوبیه هم نویسنده باذوق
الهام مامان لنا
15 اردیبهشت 91 23:37
آفرین به مامانای هنرمند
فریبا
16 اردیبهشت 91 11:27
می گم انگار این پسر خوشگل کم کم داره پستونکش رو بی خیال میشه... آخه کمتر می بینم توی عکسا پستونک داشته باشه
سورنا بلا
16 اردیبهشت 91 18:23
شیر خوشولو میخام بخولمت.... چشات رو ببند که اومدم
مامان سارینا
17 اردیبهشت 91 9:26
عزیزم ماشالله به این دو تا وروجک خوشگل . چه خوبه که این دو تا خوشمزه اینطوری با هم همبازی هستند . دوستشون دارم . شیر کوچولوی ناز و لنا گلی عزیز رو خیلی ببوسید
ilijoon
17 اردیبهشت 91 11:24
قصه قشنگي بود واز همه زيباتر بازيگران قصه بودند دوستتون داريم هوار تا
ilijoon
17 اردیبهشت 91 11:25
مامان جون مهربون روزتون مبارك البته با كمي تاخير تبريك ما رو بپذيريد


ممنون
مامان رها
18 اردیبهشت 91 7:59
چه قصه قشنگی این قصه چند رنگ بود اما خیلی قشنگ بود
مبین فرفری
27 اردیبهشت 91 13:24
چقدر ناز خوابیدند
مبین فرفری
27 اردیبهشت 91 13:29
هنوز فرست نشده مبینو ببرم باغ وحش خیلی دوست دارم ببینم چیکار میکنه مامانی پسر ما شیر کوچلو چیکار کردش معلومه خوش گذشته